• L’OSPITE È COME IL PESCE DOPO TRE GIORNI PUZZA میهمان مثل ماهی است که بعد از سه روز بو می دهد
 
 

 
کار ترجمه شیرین است. ولی این به میزان علاقمندی، وسعت دانش، مهارت، سرعت عمل و موفقیت مترجم بستگی دارد. چرا که اگر مترجم (مترجم تازه کار) از یک روش اصولی استفاده نکند، به پیچ و خمهای کار واقف نباشد، از امکانات یا ضعفهای خود بی اطلاع باشد، بدون تردید از راه نرسیده دچار سردرگمی و خستگی شده و چون از پیشرفت کار ناراضی و نسبت به پایان آن نومید است، دیر یا زود از کار ترجمه منزجرمی شود. این درست مثل آن است که از کسی خواسته شود بدون دانش آشپزی و ابزارها و لوازم آشپزی، غذا درست کند! لذا بدیهی است که آشنائی با یک رشته اصول منطقی و آگاهی از جنبه های مختلف کار، چه از لحاظ علمی و نظری و چه از لحاظ عملی، باعث پیدایش و افزایش اعتماد به نفس و امیدواری در مترجم شده و او را در راهی که قدم نهاده است خوشبین تر، مصمّم تر و راسخ تر می کند.

لازم به یادآوری است که ترجمه، به عنوان یک علم، بخشی از زبان شناسی کاربردی (Applied Linguistics) است و بررسی کامل تئوریهای ترجمه به معنای ورود به بحثهای مفصّل و گسترده ای در زبان شناسی عمومی، زبان شناسی تطبیقی، جامعه شناسی زبان، روان شناسی زبان، علم بیان، علم تحلیل کلام و حتی علم مردم شناسی، فلسفه، منطق، روان شناسی و روان پزشکی عصبی، روان شناسی سیبرنتیک و غیره است که دربارۀ هر یک از آنها هزاران تحقیق صورت گرفته و هزاران کتاب یا مقاله نگاشته شده است. لذا پرداختن به جزئیات بیشتر در این زمینه ها و حتی طرح تمامی درسهای مربوط به دستور زبان فارسی یا انگلیسی از گنجایش این مقال خارج است. در اینجا هدف نگارنده صرفاً این است که عملیات ترجمه را گام به گام و مرحله به مرحله به مترجم نوآموز نشان دهد تا او را با خلاصه ای از تصویر عوامل عینی و ذهنی و فعالیتهای فکری و عملی دخیل در فرایند ترجمه آشنا کند.

مقدمه

ترجمه به عنوان یک فرایند (process)، مخلوطی از فعالیتهای ذهنی و مکانیکی را در بر می گیرد. منظور از فعالیتهای ذهنی همۀ آن فعل و انفعالاتی است که در مغز و روان مترجم صورت می گیرد و طی آن، معنا و مفهوم یا پیام یک واژه، عبارت یا جمله ای از یک زبان استخراج شده و به واژه، عبارت یا جمله ای در زبان دیگر سوار می شود. در این حالت، زبان اول را زبان مبدأ (source language) یا (SL) و زبان بعدی را زبان مقصد (target language) یا (TL) می گویند. به همین ترتیب، متن مبدأ به معنای متنی است که می خواهیم ترجمه کنیم و متن مقصد یعنی حاصل آن ترجمه، که به زبان مقصد نوشته شده است. بعلاوه، اگر هر پیامی را یک رمز در نظر بگیریم و حروف و صداهای هر زبان و گرامر آنها را کلید آن رمز به حساب آوریم، استخراج معنا از یک واژه یا جملۀ زبان مبدأ را رمزگشائی (decoding) و بیان همان معنا به کمک واژه یا جمله ای در زبان مقصد را رمزگذاری (encoding) می گویند. این بخش از فرایند ترجمه نه تنها دانش زبانی مترجم و شناخت او از ساختارها و معنی شناسی و کاربردشناسی هر دو زبان مبدأ و مقصد را طلب می کند، بلکه اطلاعات عمومی و تخصّصی او، قوۀ ادراک و شناخت او ازجهان و آگاهی او از انواع جنبه های تعامل ارتباطی بین انسانها نظیر سن، جنسیّت، نژاد، مذهب، نسبت، شغل، موقعیت زمانی و مکانی و غیره را نیز شامل می گردد. ولی بخش مکانیکی فرایند ترجمه عبارت از فعالیتهایی مانند خواندن، نوشتن، رجوع کردن به منابع مختلف، مرور کردن، تجدیدنظر کردن، اصلاح کردن، جابجا کردن، انتخاب کردن، حذف کردن، تایپ کردن و غیره است که اغلب همزمان و به موازات فرایند ذهنی ترجمه صورت می گیرد. مترجم درانتهای فرایند ترجمه به ساختاری از زبان مقصد دست می یابد که به آن می گویند: معادل (equivalent). منظور از معادل در واقع همان کلمه، عبارت یا جمله ای در زبان مقصد است که می تواند معنا و مفهوم کلمه، عبارت یا جملۀ مبدأ، یعنی منظور یا پیام گویندۀ زبان مبدأ را برساند. مثلاً اگر گوینده یا نویسندۀ انگلیسی گفته باشد: (It doesn’t matter) و مترجم در ترجمۀ همین جمله به فارسی نوشته باشد: (مهم نیست)، چون (مهم نیست) دقیقا منظور گویندۀ انگلیسی را می رساند، پس یک معادل درست و قابل قبول برای جملۀ انگلیسی محسوب می شود. معادل در سطح مقاله، کتاب، مجله یا بروشور را نسخه (version) می نامند، مانند نسخۀ روسی یا آلمانی کتاب (پیرمرد و دریا)، نوشتۀ ارنست همینگوی، که نسخۀ اصلی آن به زبان انگلیسی است و یا نسخۀ فارسی، چینی، یا پرتقالی داستان (شرطبندی)، نوشتۀ آنتون چخوف، که نسخۀ اصلی اش روسی است.

اکنون تصویر کلی فرایند ترجمه را به اجزاء کوچکتری تقسیم می کنیم و با بررسی یک یک آنها در واقع روش اصولی ترجمه را به شکل یک اسلوب یا دستورالعمل ساده و شفاف تمرین کرده و یاد می گیریم.

گام اول

متنی را که می خواهیم ترجمه کنیم متن مبدأ (ST) می گویند. چنین متنی ممکن است کتبی یا شفاهی باشد و ممکن است صرفاً از یک واژه یا یک عبارت کوتاه تشکیل شده باشد و یا به اندازۀ یک جمله، یک پاراگراف، مقالۀ چند صفه ای و یا یک کتاب چند جلدی باشد. جمله مناسب ترین واحد ساختاری در بحث مقدماتی ترجمه است زیرا، برخلاف واژه و عبارت، دارای نهاد و گزاره و پیام (message) مشخصی است. بررسی ترجمه بر مبنای جمله در مواقعی کافی نیست که مفهوم پیام آن به جملات قبلی و بعدی و به عناصر غیر زبانی مانند موقعیت مکانی و زمانی، رابطۀ بین گوینده و مخاطب، پوشیده بودن نیت اصلی یا در لفافه بودن منظور اصلی گوینده و استعاری یا ضمنی بودن معانی بستگی داشته باشد. بنا براین، وقتی که با جملۀ (از آرژانتین می توان به سازمان ملل رفت) مواجه می شویم، می دانیم که حد اقل دو نوع پیام در این جملۀ فارسی نهفته است: پیام اول – می توانیم یا می توانید از کشور آرژانتین به سازمان ملل در نیویورک بروید و پیام دوم – می توانیم یا می توانید از میدان آرژانتین به دفتر سازمان ملل در خیابان قائم مقام فراهانی بروید. با کمی دقت، خواهید دید که پیام اول فقط به ساختار جمله و به معنای کلماتی بستگی دارد که جمله را تشکیل داده اند. اما درک پیام دوم تنها زمانی مقدور است که بدانیم گوینده و شنونده در تهران هستند یا در هر جای دنیا باشند راجع به تهران و امکان رفتن از میدان آرژانتین تهران به دفتر سازمان ملل واقع در خیابان قائم مقام فراهانی صحبت می کنند. نتیجه اینکه، مترجم برای پی بردن به پیام اول فقط باید ساختار گرامری آن را تجزیه و تحلیل کند و دانستن معنی لغات و رابطۀ دستوری بین آنها، نظیر فعل و فاعل، اسم و صفت، مسند و مسند الیه، مضاف و مضاف الیه و غیره برای ترجمه کافی خواهد بود. اما برای پی بردن به پیام دوم، علاوه بر تحلیل دستوری جمله (structural analysis) ، تحلیل کلامی آن نیز برای ترجمۀ دقیق ضرورت دارد. در انگلیسی به تحلیل کلام می گویند: (discourse analysis) و این یعنی مترجم باید ببیند گوینده و شنونده دقیقا چه کسانی هستند، کجا هستند، با هم چه نسبتی دارند، منظورشان از انتخاب این یا آن واژه، جمله یا اصطلاح بخصوص چیست و الی آخر. این اطلاعات در متن یک داستان، نمایشنامه، فیلم یا یک موقعیت اجتماعی مثل مهمانی و کلاس و غیره، اغلب خود به خود به دست می آید. لیکن از جمله ای که به صورت تافتۀ جدا بافته ای در خارج از متن اجتماعی (social context) قرار گرفته باشد نمی توان به چنین اطلاعاتی دست یافت.

گام دوم

با در نظر گرفتن تفاوت بین پیام ظاهری و پیام ضمنی یا استعاری جملات، فرض کنیم که صرفا برای پی بردن به پیام ظاهری جمله می خواهیم ساختار آن را تحلیل کنیم. برای این کار، نخست باید جمله را به نهاد (subject) و گزاره (predicate) تقسیم کرد. نهاد چیزی یا کسی است که اطلاعاتی در باره اش اعلام می شود و گزاره همان اطلاعاتی است که در بارۀ نهاد اعلام می گردد. چه در فارسی و چه در انگلیسی، نهاد جمله به شکل یک اسم یا ضمیر و گزاره به شکل یک فعل ظاهر می شود. مثلا در دو جملۀ (Workers work) کارگران کار می کنند و (Airplanes fly) هواپیماها پرواز می کنند، کلمات (workers) و (airplanes) نهاد هستند و کلمات (work) و (fly) گزاره اند. این تقسیم بندی زمانی بسیار مهم است که با جمله ای بزرگ و طولانی، حتی به اندازۀ دو سه سطر یا بیشتر، مواجه شده باشیم. چنین پدیده ای نباید دانشجوی مترجمی را نگران کند. کافی است بدانیم که هر جمله ای اساساً از همان نهاد و گزاره تشکیل شده است و علت طولانی بودن جمله ها این است که یا اسمی را در قسمت نهاد یا گزاره با استفاده از یک یا چند صفت و حرف تعریف و غیره و نیز فعلی را در قسمت نهاد یا گزاره با استفاده از یک یا چند متمم و قید و مفعول توصیف کرده و گسترش داده اند. به عنوان مثال، جملۀ اول را به شکل زیر می توان گسترش داده به جمله ای طولانی تبدیل نمود:

 
All of the untrained and unskilled old workers living in this area work hard day and night without enjoying any of the special benefits offered to the skilled young workers from the city.l

یعنی: کلیۀ کارگران پیر آموزش ندیده و غیر ماهر ساکن در این منطقه شبانه روز سخت کار می کنند بدون اینکه از هیچیک از مزایای خاص ارائه شده به کارگران جوان و ماهر شهری برخوردار باشند.

همانگونه که می بینید، اساس جمله و پیام اصلی زیربنائی آن از همان دو کلمۀ (workers) و (work) تشکیل شده است. بقیۀ واژه ها چه به صورت تکی و چه به صورت گروهی یا عبارت (phrase)، در واقع نقش مکمل داشته و اطلاعات بیشتری دربارۀ نهاد و گزاره در اختیار ما قرار می دهند. در همین جملۀ اخیر، مرز بین نهاد و گزاره در واقع خود فعل است (work). پس در قسمت نهاد، همۀ کلمات قبل از (workers) و بعد از آن، نقش توصیف کننده را دارند و صفت محسوب می شوند. در قسمت گزاره نیز، همۀ واژه ها باهم نقش قید را برای فعل (work) ایفاء می کنند. مثلا واژۀ (hard) یک قید حالت، (day and night) قید زمان، و بقیۀ کلمات باز هم نقش قید حالت و چگونگی را برای فعل ایفاء می کنند. توضیحات بیشتر برای کسانی که معلومات گرامری شان کافی است، کسل کننده و غیر ضروری است. اما برای افرادی که معلومات گرامری شان ناکافی است، لازم است یادآوری شود که یک اسم یا صفت و قید همیشه هم به اندازۀ یک واژۀ تکی (single word) نیست و می تواند به شکل گروه یا عبارت (phrase) و حتی به شکل یک جمله واره یا شبه جمله (clause) باشد. به عنوان مثال، در جملۀ فوق، کلمات (all)، (untrained)، (unskilled)، (old)، (special)، (skilled) و (young) صفتهائی در مرتبۀ کلمه هستند. اما (living in this area)، (offered to the …) و(from the city) صفتهایی در مرتبۀ عبارت هستند. و یا (hard) قیدی است در مرتبۀ واژه، حال آنکه (day and night) و (without enjoying any of the …) قید هائی در مرتبۀ عبارت می باشند که همگی باهم فعل اصلی گزاره، یعنی (work) را توصیف می نمایند.

گام سوم

بعد از مشخص کردن نهاد و گزاره، اگر پیام جمله بر اساس معنی هائی که می دانیم روشن باشد، ترجمۀ جمله را به زبان مقصد می نویسیم. ولی در مورد جمله های بلند و دارای واژه های زیاد، بد نیست با یک مرور سریع، نخست واژه های مهم و ناشناس و نیز واژه های همنشین آن را جداگانه در دفتری یادداشت نموده و یا در خود متن با قلم رنگی یا هر نوع روش علامتگذاری برجسته کنیم. واژه های همنشین (collocations) واژه هایی هستند که معمولا به صورت استاندارد در کنار هم قرار گرفته و باهم به کار می روند. مثلا عبارتهای نظیر (بستگی داشتن به)، (تنفر داشتن از)، (جلسه تشکیل دادن)، (به راه انداختن)، (سمینار برگزار کردن) یا (علی رغم اینکه)، (با توجه به این واقعیت که)، (هرچه زودتر بهتر) و غیره از واژه های همنشین تشکیل شده اند. همچنین باید ببینیم چه واژه ها و اصطلاحاتی به نظر جدید می آیند. آنگاه با استفاده از یک یا چند فرهنگ دو زبانه انگلیسی به فارسی یا فارسی به انگلیسی و یا فرهنگهای سایر زبانها – بسته به اینکه از چه زبانی به چه زبانی ترجمه می کنیم – معانی آن لغات و عبارتهای جدید را پیدا کرده و در جلو آنها یادداشت می کنیم. مانند:

ماهر، دارای مهارت، با تجربه، حرفه ای = Skilled

غیر ماهر، غیر حرفه ای، ناشی = Unskilled

آموزش ندیده، ناشی، تر تبیت نشده، کلاس نرفته، غیر ماهر = Untrained

مزایا، حقوق، پاداشها، فوائد = Benefits

منطقه، ناحیه، بخش، قسمت، محله، زمینه = Area

ویژه، مخصوص، خاص، معین، جداگانه = special

بستگی داشتن به = to depend on

تنفر داشتن از = to be disgusted by/With/at

جلسه تشکیل دادن = to hold a meeting

به راه انداختن = (to launch a project)

علیرغم اینکه = notwithstanding the fact that

با توجه به این واقعیت که = in view of the fact that

هر چه زودتر بهتر = The sooner the better

گام چهام

اغلب خواهیم دید، ترجمۀ جمله با معنی هایی که ما از قبل می دانیم، جور در نمی آید. بعضی ها حتی از اینکه معنای موجود در حافظۀ شان به درد ترجمۀ شان نمی خورد تعجب می کنند. در اینگونه موارد، بهتر است توجه داشته باشیم که آن لغت یا عبارت ممکن است معنا یا معانی دیگری نیز داشته باشد که ما از آن بی خبریم. به عنوان مثال، شاید قبلا یادگرفته باشیم که واژۀ (party) یعنی: مهمانی. اما همین واژه در عبارت (third party) یعنی: شخص و در عبارت (French Socialist Party) یعنی: حزب و در عبارت (the other party) یعنی: طرف. حتی ممکن است با چندین معنای کلمه ای قبلا آشنا شده باشیم ولی باز هم ببینیم که هیچ یک از آن معانی مشکل ترجمۀ ما را حل نمی کند. لذا فوراً باید نتیجه بگیریم که آن کلمه باید معنا یا معانی دیگری هم داشته باشد که ما از آن بی اطلاع هستیم و یا تا کنون به آن برنخورده ایم. مثلا می دانیم که واژۀ (record) یعنی: صفحۀ گرام یا گرامافون، پرونده، گذشته، سابقه، مدرک، ضبط کردن، صورتجلسه، نام نیک و غیره. حال آنکه، در ترجمۀ عبارت (record loss) این معانی فایده ای ندارند و لذا باید رفت به سراغ یک فرهنگ خوب و کامل تا معلوم شود که واژۀ (record) در نقش صفت هم به کار می رود و معنی آن می شود: بی سابقه، بیشترین، حداکثر. آنگاه خواهیم دیدی که ترجمۀ عبارت (record loss) می شود: خسارت بی سابقه، بیشترین ضرر، سنگین ترین زیانی که تا به حال وارد شده.

(party) – معنائی که می دانیم: مهمانی / معناهای جدید: حزب، شخص، طرف قرارداد یا معامله، طرف اختلاف

(record) – معناهائی که می دانیم: صفحه، سابقه، ضبط کردن / معانی جدید: بی سابقه، بیشترین، بالاترین

(right) – معناهائی می دانیم: راست، سمت راست، درست / معانی جدید: حق، بحق، حقدار

(power) – معنائی که می دانیم: قدرت، نیرو / معانی جدید: برق، اختیارات قانونی، کشور

(book) – معنائی که می دانیم: کتاب / معنای جدید: رزرو کردن بلیط یا جا برای قطار و سینما و غیره

(live) – معنائی که می دانیم: زندگی کردن، زنده ماندن، جان سالم بدر بردن / معنای جدید (با تلفظ لایو): زنده (مثل پخش زندۀ برنامۀ رادیو)

(to charge) – معناهائی که می دانیم: شارژ کردن، حساب کردن / معنای جدید: متهم کردن

گام پنجم

در مرحلۀ جستجوی واژه های جدید و تحقیق در مورد معانی آنها و توجه به نقش و معنای جدید برخی واژه های آشنا و یادداشت کردن معنای جدید آنها، گاهی نیز به عبارتهائی برمی خوریم که ظاهراً از کلمات کاملا آشنائی تشکیل شده اند ولی همنشینی آنها به عنوان یک گروه یا عبارت خاص، معنای خاصی به آنها بخشیده است که با معانی خود آن واژه ها بسیار متفاوت است. به عنوان مثال، می دانیم که واژۀ (get) یعنی به دست آوردن، گرفتن، کسب کردن و غیره. اما در عبارتی مانند (get on the bus) این معنی ها به درد نمی خورد و کل عبارت یعنی: سوار اتوبوس شدن. به عنوان مثالی دیگر، می دانیم که (let) یعنی: اجازه دادن یا گذاشتن، (cat) یعنی: گربه، (out of) یعنی: بیرون از، به بیرون و (bag) یعنی: کیسه یا توبره. اما از همنشینی همین واژه ها، گروه یا عبارتی به وجود می آید که معنای آن با معنای تک تک واژه های تشکیل دهنده اش کاملا فرق می کند: (سّری را فاش کردن، لو دادن یک راز، در رفتن حرفی از دهن کسی از روی بی احتیاطی).

به اینگونه ساختارها در زبان فارسی، اصطلاحات و در زبان انگلیسی (idioms) می گویند. در مورد اصطلاحات، باید گفت که مترجم تازه کار و یا دانشجوی مترجمی اصولا با دو مشکل روبروست: نخست، تشخیص آنها در متن مبدأ و سپس، یافتن معادلهای صحیح برای آنها در زبان مقصد برای متن مقصد. لذا اگر اصطلاحی را از قبل یاد نگرفته و حفظ نکرده باشیم، تشخیص آن در یک جمله، پاراگراف یا متن یک گفتگو یا مقاله و سخنرانی تنها به بی ربط بودن معانی واژه های تشکیل دهندۀ آن بستگی خواهد داشت. مثلا اگر اعضای خانواده ای تصمیم گرفته اند پدر خانواده را با یک مهمانی و جشن اعلام نشده ای مثل جشن تولد غافلگیر کنند و مادر به بچه ها سفارش می کند: (Be careful not to let the cat out of the bag) که به طور تحت الفظی یعنی: (مواظب باشید نگذارید گربه از کیسه خارج شود)، با توجه به اینکه قبلا صحبتی از گربه و کیسه در کار نبوده است، مترجم باید به معانی تحت الفظی آن واژه های همنشین شک کرده و دست به گمانه زنی بزند. همین شک کردن سبب خواهد شد که وی بار دیگر به فرهنگهای لغات خود رجوع کند و ببیند آیا مثلا واژۀ (cat) یا (bag) به تنهائی و یا به صورت یک اصطلاح چند واژه ای معنای دیگری هم دارند یاخیر. لازم به یادآوری است که هرگاه مراجعه به فرهنگهای انگلیسی به فارسی به حل این مشکل کمک نکرد، باید به فرهنگهای انگلیسی به انگلیسی رجوع کنیم. اگر از این کار هم نتیجه ای نگرفتیم، باید به یک یا چند فرهنگ اصطلاحات (Dictionary of Idioms) مراجعه کرده و معانی لازم را استخراج کنیم.

نوع دیگری از دستۀ واژگانی یا مجموعۀ واژه های همنشین، عبارتها و جمله هائی است که در فارسی به آنها (ضرب المثل) و در انگلیسی به آنها (proverb) می گویند. برخلاف اصطلاحات (idioms) که به یک چیز خاص، شخص خاص، یا عمل و وضعیت خاصی دلالت می کنند، ضرب المثلها با اشاره به یک حقیقت کلی، برای پند و اندرز دادن و راهنمائی اخلاقی به کار می روند. منبع و سرچشمۀ ضرب المثلها معمولا سخنان حکیمانه در فرهنگهای آباء و اجدادی ملتها، کلمات قصار ادیبان و دانشمندان و رهبران سیاسی و یا کلام الهی درکتابهای آسمانی و روایات مذهبی است. به عنوان مثال، وقتی می گوئیم به قول سعدی شیرازی: (نابرده رنج، گنج میسر نمی شود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد) و یا طبق فرمایش قرآن: (لیس للانسان الا ما سعی) و به قول ترکها و آذریها: (ایشله میه ن دیشله مز) و به قول انگلیسی ها: (No pain, No gain)، در واقع از ضرب المثلی در میان اظهارات یا سخنان خود استفاده می کنیم که حاوی یک درس، پیام یا هشدار اخلاقی است. هنگام ترجمه کردن، نخست باید بتوانیم چنین عبارتها و جملاتی را نیز تشخیص دهیم و سپس با مراجعه به فرهنگهای عمومی یا فرهنگهای مخصوص اصطلاحات و ضرب المثلها (مانند امثال و حکم مرحوم علی اکبر دهخدا و دیگر منابع یک زبانه و دو زبانه یا سه زبانه) تحقیق کنیم و معادلهای مناسب آنها را پیدا کرده و یادداشت نمائیم. مانند:

سوار شدن = to get on

پیاده شدن = to get off

لغو کردن = to call off

بلند شدن = هواپیما از زمین to take off

زنگ زدن به کسی = to give a call

لو دادن قضیه (از روی بی احتیاطی) = to let the cat out of the bag

نابرده رنج، گنج میسر نمی شود = No pain, no gain

بی گدار به آب نزن = Look before you leap

تا تنور داغ است نان را بچسبان = Strike while the iron is hot

که بر سنگ غلطان نروید نبات = A rolling stone gathers no moss

گام ششم

بعد از پیدا کردن و پی بردن به معانی اولیه و ثانویۀ لغات و تحقیق در مورد معانی جدید آنها و معنای مجازی و استعاری اصطلاحات و ضرب المثلهای احتمالی و دیگر اطلاعات نهفته در واژه ها و عبارتها، نوبت می رسد به معانی نهفته در گرامر کلمات و جملات، که تشخیص و ترجمۀ درست آنها به معلومات دستوری مترجم و به تسلط او به گرامر زبان مبدأ بستگی دارد. فرض می کنیم که به عنوان دانشجوی مترجمی می خواهیم به زبان انگلیسی بگوئیم: دوست من در شیراز زندگی می کند ولی منزلش در تهران است. آیا قسمت اول این جمله را باید بنویسیم:

(My friend lives in Shiraz) یا: (My friend is living in Shiraz) ؟

در ترجمۀ نخست از زمان حال ساده استفاده شده، حال آنکه در ترجمۀ دوم از زمان حال استمراری استفاده شده است. زمان حال ساده نشان می دهد که دوست من همیشه ساکن شیراز است، اما زمان حال استمراری بیانگر آنست که وی به طور موقت در شیراز به سر می برد ( مثلا برای تعطیلات یا گذراندن یک دورۀ آموزشی یا انجام یک مأموریت اداری). و یا در ترجمۀ سه جملۀ انگلیسی

(You must go)، (You have to go)، (You should go) و (You are supposed to go) در فارسی می گوئیم: (تو باید بروی). ولی آیا مفهوم دقیق آنها و تفاوت بین پیام اصلی آنها را می دانیم؟ گرامر انگلیسی به ما می گوید که (must) اجباری را می رساند که از طرف گوینده به مخاطب تحمیل می گردد. (have to) اجباری را می رساند که خارج از اختیار و ارادۀ گوینده یا شنونده است. (should) صلاح بودن، بهتر بودن، قابل توصیه بودن عملی را از جانب گوینده بیان می کند و (are supposed to) وظیفه و تکلیف از پیش تعیین شده و قرار قبلی را می رساند. همینطور صحت و اعتبار ترجمۀ جملاتی که با مصدر ساده یا مصدر کامل درست شده اند منوط به شناخت مترجم از نقش دستوری آنهاست. مثلا دو جملۀ زیر را به فارسی برگردانی و سپس با هم مقایسه کنید:
The scientist is said to live in a small village across the river.l
 
The scientist is said to have lived in a small village across the river.l

در جملۀ اول از مصدر سادۀ (to live) و در جملۀ دوم از مصدر کامل (to have lived) استفاده شده است. مصدرها جزو فعلواره ها (verbals) هستند و فعلواره ها مثل افعال صرف شده نیستند که شخص و زمان مشخصی داشته باشند. با این حال، تفاوت بین حال و گذشته و بین یک عمل تمام شده و ناتمام را نشان می دهند. از اینرو، جملۀ اول یعنی: (می گویند که این دانشمند در دهکده ای در آن سوی رودخانه زندگی می کند) و جملۀ دوم یعنی: (می گویند این دانشمند در دهکده ای در آن سوی رودخانه زندگی می کرد – و حالا دیگر از آنجا رفته یا فوت کرده است). اکنون ببینید آیا گرامرهای لازم برای ترجمۀ چند جملۀ فارسی زیر به انگلیسی را به خاطر دارید: (ایکاش الکترونیک نخوانده بودم)، (ایکاش پول بیشتری داشت)، (اگر تصادفاً پدرم را پیدا کردید به او بگوئید به کمکش احتیاج دارم)، (لازم نبود امروز به کلاس بیائید و خوشحالم که نیامدید چون امروز تعطیل است)، (لازم نبود امروز به کلاس بیائید چون امروز تعطیل است و من متأسفم که وقتتان را هدر دادید)، (کلی گرفتاری در پیش است)، (دو ساعت است که منتظریم)

گام هفتم

در تجزیه و تحلیل متن مبدأ، ضمن بررسی نوع واژگان و ساختارهای انتخاب شده توسط نویسندۀ اصلی و ضمن بررسی معانی آنها، لازم است که مترجم به سبک (style) مورد استفاده در متن مبدأ نیز که عامل مهم دیگری در تعیین شیوۀ بیان او در زبان مقصد است ، توجه نماید. منظور از سبک، شیوۀ بیان رسمی، غیر رسمی، ادبی، کوچه بازاری، لفظ قلم یا کتابی، محاوره ای، علمی، فنی، خشک، طنزآمیز، کنایه آمیز و غیره است که خاص یک فرد یا خاص یک قشر و طبقۀ اجتماعی است: مانند سبک نویسندگانی چون آل احمد، جمالزاده، صادق هدایت، چخوف، بالزاک، دیکنز و غیره در نوشتن، سبک خوانندگانی مثل بدیع زاده، محمد نوری، بنان، خانم قانم و غیره در آواز و سبک حرف زدن بازاریها، دانشجویان، پائین- شهریها، بالا- شهریها، داش مشدیها، دیپلماتها و غیره در محیطهای خاص خودشان. لذا در جائی که متن مبدأ با سبک عامیانه ای نوشته شده، مترجم نباید در ترجمه از سبک علمی و رسمی و یا خیلی ادبی استفاده کند و بالعکس. مثلا در مصاحبه ای نیمه رسمی که در آن یک گزارشگر با یک کارگر بیکار صحبت می کند، شاید سؤالی مثل: (How did you become unemployed?) را اینطور ترجمه کنیم: (چطور شد که انداختندت بیرون؟)

بدیهی است که این جمله لحن بیش از حدعامیانه و حتی توهین آمیزی دارد و بهتر است آن را عوض کنیم و فرضاً بنویسیم: (چرا بیکار شدید؟) یا (چطور شد که شغلتان را از دست دادید؟) یا برعکس، در ترجمۀ جمله ای مانند: (I am writing a report on unemployment)، اگر نوشته باشیم: (اینجانب هم اکنون گزارشی پیرامون مسألۀ بیکاری به رشتۀ تحریر در می آورم)، جملۀ مان بیش از حد رسمی و به طور غیرضروری ادبی است و لذا مناسب نیست. به جای این جمله، کافی است بنویسیم: (بنده دارم گزارشی دربارۀ بیکاری می نویسم)

 
  • گام هشتم

    در پی کشف معانی مختلف لغات و اصطلاحات و دریافت نقش تک تک واژه ها و عبارتها و تأثیر گرامر آنها بر مفهوم یک جمله یا پاراگراف و حتی علیرغم بذل توجه به متن اجتماعی یا موقعیت مکانی و زمانی کلام و رابطۀ تعاملی بین گوینده و شنونده و سبک و سیاق سخن آنها، باز هم ممکن است احساس کنیم که یک جای کار می لنگد و معنای کلی جمله به دل نمی نشیند. در چنین مواردی باید حدس بزنیم که پیوستگی ساختاری(cohesion) بین جمله ها آسیب دیده و در نتیجه، پیوستگی معنائی (coherence) نیز دچار اختلال شده است. در چنین حالتی دست کم باید به دو عامل شک برد: علامتگذاری (punctuation) و تلفظ (pronunciation). علامتگذاری نادرست و یا عدم استفاده از علامت مناسب مانند ویرگول، نقطه، علامت سؤال و غیره توسط نویسندۀ متن مبدأ و یا بی توجهی مترجم به نادرستی یک علامت و حتی به نبودن یک علامت مهم و ضروری در جمله، ترجمۀ او را با مشکل جدی روبرو می سازد. به عنوان مثال، به جمله های این پاراگراف انگلیسی و ترجمۀ آنها خوب توجه نمائید:
    Many consumers complain that such promotional advertising is wasteful and pushes up prices. Advertising executives, however, maintain that by advertising they can increase sales and thus gain economies of large-scale production which are passed on to consumers. However, justified this expenditure may be from the viewpoint of private enterprise, it is certainly remarkable that in many capitalist countries, more money is spent on advertising than on schools or hospitals.l

    بسیاری از مصرف کنندگان از اینکه اینگونه تبلیغات تجاری اسرافگرائی است و قیمتها را بالا می برد ناراضی اند. ولی مدیران تبلیغات بر این باورند که با تبلیغ می توان میزان فروش را افزایش داد و در نتیجه به اقتصاد تولید کلان دست یافت که سود و مزایای آن در نهایت به خود مصرف کنندگان بر می گردد. اما این هزینه ها ممکن است از نظر بخش خصوصی موجه باشد، بدون تردید این نکته حائز اهمیت است که در بسیاری از کشورهای سرمایه داری نسبت به مدرسه و بیمارستان پول بیشتری صرف تبلیغات می شود.

    بررسی دقیق این پاراگراف نشان می دهد که اساساً از چهار جمله تشکیل شده است. بین دو جملۀ اول و دوم یکپارچگی و پیوستگی منطقی واضحی وجود دارد، زیرا باهم و به کمک کلمۀ ربط (ولی) یا (however)، تعارضی را نشان می دهند: مصرف کنند گان از تبلیغات ناراضی اند ولی مدیران از آن دفاع می کنند. لیکن دو جملۀ سوم و چهارم خوب به هم جوش نخورده اند و اگر هم نویسنده خواسته باشد تعارضی بین آنها نشان دهد قطعا کلمۀ (however) دوم را در جای مناسبی به کار نبرده است. جای صحیح چنین کلمۀ ربطی بین جملۀ سوم و چهارم است، نه ابتدای جملۀ سوم. باید گفت، نارسائی ترجمه، هم ناشی از خطای نویسندۀ متن مبدأ یا ماشین نویس اوست که بعد از (however) دوم یک علاتمت ویرگول گذاشته و هم ناشی از عدم تسلط مترجم به زبان انگلیسی و یا بی توجهی او به خطای موجود در متن مبدأ است. واژۀ (however) چه قبل از یک ویرگول و چه بین دو ویرگول دارای این معادلهای فارسی است: اما، ولی، با اینحال، با این وجود، لیکن، هرچند، حال آنکه، در حالیکه و غیره، که همگی تضاد و تعارض را نشان می دهند. ولی هرگاه بعد از این کلمه ویرگولی در کار نباشد و یک صفت یا قید به کار رفته باشد، آنگاه معنی (هرقدرهم)، (هرقدرکه)، (هرچقدرهم که) یا (هرقدرهم که) می دهد و تعارض را به شکل دیگری می رساند. بنا بر این، ترجمۀ صحیح جملۀ مرکب در آخر پاراگراف باید چنین باشد:

    … چنین هزینه هائی هر قدرهم از نظر بخش خصوصی موجه باشند، بدون تردید، این نکته حائز اهمیت است که در بسیاری از کشورهای سرمایه داری نسبت به مدرسه و بیمارستان پول بیشتری صرف تبلیغات می شود.

    اکنون برگردیم به ارتباط این موضوع با تلفظ. باید گفت در مکالمه یا سخنرانی، هرگاه واژۀ (however) با معنای (اما، لیکن، با این حال و …) به کار رود، گوینده بعد از ادای آن خود به خود مکث کوتاهی کرده و سپس کلامش را ادامه می دهد. اما اگر او همین کلمه را با معنای (هرقدرهم) به کار ببرد، بدون هیچ مکثی باید صفت یا قیدی را بعد از آن بیاورد و آنها را باهم تلفظ کند. مانند: هرقدرهم سرد باشد (however cold it may be)، هرقدر هم تند رانندگی کند (however fast he may drive)، هرقدرهم که قوی باشی (however strong you are)، هرچقدرهم آدمهای تحصیلکرده ای باشند (however educated these people might be) و …

    گام نهم

    در ترجمۀ کتبی چون هدف درک مطلب در زبان مبدأ و نوشتن متنی در زبان مقصد است، بعضی ها خیال می کنند نیازی به تلفظ ندارند چون نمی خواهند با کسی صحبت کنند یا به کلام شفاهی گوش دهند. این در حالی است که دانستن تلفظ صحیح واژه ها، عبارتها و جمله های زبان خارجی، چه از لحاظ علمی و چه از لحاظ روانی، کاملا ضروری است. دلیل نخست نیازی به توضیح ندارد، زیرا زبان علاوه بر اینکه ابزاری برای فراگیری و درک همۀ شاخه های علم است، خود نیز علمی است که همۀ جنبه های آن، نظیر صرف و نحو، تلفظ، گویش و نگارش را در بر می گیرد. اما دلیل دوم، یعنی ضرورت روانی تلفظ، در میل و اشتیاقی نهفته است که تلفظ، به ویژه تلفظ صحیح، در دانشجوی زبان و یا هرکسی که با زبان سرو کار دارد، ایجاد می نماید. چه بسا افرادی که از زبان فرار می کنند و یا از ادامۀ زبان آموزی دلسرد می شوند صرفا به این علت که تلفظ بلد نبوده و نمی توانند کلمات و جملات زبان خارجه را درست، راحت و با آهنگی دلنشین و رضایت بخش بر زبان جاری کنند.

    پس برای مترجم نیز، بلد بودن تلفظ به همان دو دلیلی که در بالا ذکر شد، ضروری است. وی باید بتواند متن اصلی (مبدأ) را چه در ذهن خود و چه با صدای بلند بخواند و از آهنگ و موسیقی کلام لذت ببرد. به این ترتیب روحاً به آن خوش آمد گفته و خود را برای تجزیه و تحلیل شکل و محتوی، یعنی ساخت و معنای آن، آماده می کند. این همان ضرورت روانی تلفظ در ترجمه است. اما منظور از ضرورت علمی آن در ترجمه، این است که درست یا نادرست تلفظ کردن یک واژه یا جمله، اغلب تعیین کنندۀ درستی یا نادرستی ترجمه است. به عنوان مثال، اگر واژۀ (nuclear) را در اثر بی توجهی، (unclear) بخوانیم، در ترجمۀ آن به جای (هسته ای)، خواهیم نوشت: (مبهم) یا (ناروشن). همینطور اگر کلمۀ (minute) را به جای (مای نوت)، (مینیت) تلفظ کنیم، یا خودمان و یا شنونده و یا هر دو ممکن است در ترجمۀ آن به جای (ریز)، بنویسیم: (دقیقه)

    امروزه، خوشبختانه منابع یادگیری تلفظ بی شمار است: برنامه های رادیو- تلویزیونی، برنامه های ماهواره ای، سایتهای اینترنتی، نرم افزارهای کامپیوتری، دستگاه های پخش صوت نوار کاست و لوح فشردۀ سی دی، دی وی دی، فلش، سیستم صوتی وتصویری تلفن همراه، ام پی 3 و ام پی 4 و …خود دبیران و استادان زبان در مدارس، دانشگاه ها و آموزشگاه های زبان، تجار، گردشگران، دیپلماتها و سایر مهمانان خارجی در هتلها، موزه ها، فرودگاه ها، اماکن تاریخی، سمینارها و کنفرانسهای بین المللی و غیره. منابع سنتی تلفظ، یعنی خود فرهنگ ها (Dictionaries)، به ویژه فرهنگهای آموزشی (Learner’s Dictionaries)، نیز همچنان معتبر و کارساز هستند. در یک فرهنگ خوب، بلافاصله بعد از سرواژه (headword) که همان کلمۀ اصلی و پررنگ در آغاز سطر است، تلفظ آن واژه را با استفاده از دو یا چند علامت استاندارد در داخل پرانتز (هلالین) یا بین دو خط مورب (slashes) نشان می دهند. این علائم را نشانه های آوائی (phonetic symbols) می نامند. نشانه های آوائی در واقع نمادهائی هستند که سه نوع صدا را نشان می دهند: صداهای غیر حرکتی یا آواکها (consonants) مانند (ت)، (ش)، (ج)، (د)، (پ)، (ک) و غیره، صداهای حرکتی یا واکه ها (vowels) مانند (اَ)، (اِ)، (اُ)، (آ)، (او)، (ئی) و غیره، و صداهای ترکیبی یا آواهای مرکب (diphthongs) مانند (آی)، (اِی)، (اُی)، (آوو) و (ئی ی). تعداد دو یا چند نشانۀ آوائی را عناصر زنجیری تلفظ یا (segmental elements) می نامند. عناصر زنجیری تلفظ به ما یاد می دهند که اگر واژۀ (separate) را (سِپ ریت) تلفظ کنیم معنای می شود: جداجدا، جداگانه. ولی اگر آن را (سِپ ِری ت) تلفظ کنیم، معنای آن می شود: جدا کردن، سوا شدن. یا اگر بگوئیم (دیزرت)، شنونده می فهمد که منظورمان دسرغذا (dessert) است، اما اگر بگوئیم (دِزرت)، شنونده به یاد صحرا (desert) خواهد افتاد. همچنین اگر واژه های (image)، (message) و (mirage) را به ترتیب (ئی مِی ج)، (مَسِی ج) و (می ِری ج) بخوانیم ثابت می کنیم که تلفظ آنها را بلد نیستیم، زیرا تلفظ درست آنها به ترتیب عبارتند از: (ئیمیج)، (مِسیج) و (میرآژ.)

    لیکن داستان تلفظ به همینجا ختم نمی شود. در تلفظ هر کلمه ای، علاوه بر عناصر زنجیری که همان نشانه های آوائی هستند، واحد هائی نیز به نام عناصر زَبَرزنجیری (supra-segmental elements) وجود دارد که عبارتند از تأکید (stress)، نواخت یا لحن (tone)، آهنگ (intonation) و برجستگی (prominence). در همۀ واژه هائی که دو سیلاب یا بیشتر دارند و یا به قول کلاس اولیها، دوبخشی یا چند بخشی هستند، دست کم یکی از سیلابها کمی بلندتر و به اصطلاح با تکیه یا فشار بیشتری ادا می شود. غالباً تغییر محل این فشار در تلفظ باعث تغییر نقش دستوری و معنای کلمات می شود. مثلا در کلمۀ فارسی (جوانی) که از سه بخش تشکیل شده است، اگر فشار را روی (وا) ، یعنی بخش وسط، بگذاریم معنای آن می شود: (یک جوان، یک آدم جوان) که از نظر دستوری نقش یک اسم ذات را دارد. اما اگر فشار را روی بخش آخر، یعنی (نی) بگذاریم، آنوقت معنای آن می شود (دوران یا خاصیت جوانی، حال و هوای جوانی) که یک اسم معنی است. به این فشار صدا روی سیلا ب معینی از کلمه، تاکید (stress) می گویند. در واژۀ انگلیسی (insult) نیز که (اینسالت) تلفظ می شود، اگر تاکید روی سیلاب اول باشد، نقش دستوری آن اسم و معنایش بی احترامی یا توهین است. اما اگر تاکید روی سیلاب دوم باشد، نقش دستوری آن فعل و معنایش بی احترامی کردن یا توهین کردن خواهد بود. منظور از لحن یا نواخت (tone)، همان تغییر زیر و بم صدا (pitch) در سطح سیلاب یا کلمه است. مثلا در فارسی اگر از کسی بپرسیم : حاضری؟ و پاسخ او مثبت باشد، دفعۀ اول می گوید: بله. اما اگر سؤالمان را چندین بار تکرار کنیم، مخاطب ممکن است عصبانی شده و بگوید” بَ……..له! در برخی زباها مثل چینی، ویتنامی یا تایلندی، تغییر نواخت موجب تغییر در معنای کلمات است. در سایر زبانها موجب پیدایش لهجه ها و گویشهای محلی مانند لهجۀ یزدی، اصفهانی و غیره است و استفادۀ عمدی از تغییر نواخت برای هشدار، اخطار، دعوت، ناز کشیدن، چابلوسی یا ابراز محبت، همدردی، خشونت، نفرت و نظایر اینهاست. و اما منظور از آهنگ کلام (intonation)، تغییر زیر و بم یا افت و خیز صدا در سطح جمله است. این نوع تغییر در اغلب زبانها از جمله روسی، کردی، ترکی، فارسی وانگلیسی، نقش جمله را عوض می کند (مثلا جملۀ خبری را به پرسشی تبدیل می کند): تو حاضری (You’re ready) در مقایسه با تو حاضری؟ (You’re ready)، که هم در فارسی و هم در انگلیسی، صدا برای گفتن واژۀ آخر بالا می رود. همچنین دو مثال زیر را با هم مقایسه می کنیم تا به ارزش این اطلاعات در ترجمۀ کتبی و شفاهی بیشتر پی ببریم:

    چه کسی را می خواهید ببینید، آقای رئیس جمهور؟
    Who do you want to meet, Mr. President?l

    چه کسی را می خواهید ببینید، آقای رئیس جمهور را؟
    Who do you want to meet, Mr. President?l

    سرانجام می رسیم به مقولۀ برجستگی یا برجسته سازی (prominence) که در آن، گوینده در واکنش به جمله ای که قبلا گفته شده، یا در جواب سؤالی که شنیده است، روی سیلاب یا کلمه ای از جملۀ خود تاکید می گذارد.

    سؤال: در دانشکده چه درسی خواندید؟
    (What did you study in college?l)،

    پاسخ: من ریاضیات خواندم.

    (I studied math.l)

    سؤال: درکجا ریاضی خواندید؟

    (Where did you study math?l)،

    پاسخ: ریاضی را در دانشکده خواندم.

    (I studied math in college.l)

    سؤال: آقای جونز کی میاد؟

    (When is Mr. Jones coming?l)،

    پاسخ: شاید فردا بیاد.

    (.He may come tomorrow)

    سؤال: آیا احتمالش هست که آقای جونز فردا بیاد؟

    (Is Mr. Jones likely to come tomorrow?l)،

    پاسخ: بله، فردا ممکنه بیاد.

    (Yes, he may come tomorrow.l)

    گام دهم

    بعد از انجام همۀ تحقیقات و بررسی ها در مورد معانی لغات آشنا و جدید و معانی عبارتهای استاندارد و معانی مجازی اصطلاحات یا ضرب المثلها و پیامهای نهفته در ساختار دستوری عبارات و جملات، و در نهایت، بعد از رمزگشائی متن مبدأ و درک مطلب با تکیه به معلومات خود از واژگان و گرامر زبان مبدأ و دانش خود در مورد سایر جنبه های کار ترجمه مانند توجه به سبک، ویژگیهای کاربردی و فرهنگی و اطلاعات فرا زبانی و غیرزبانی موجود در جملۀ مبدأ، به مرحله ای می رسیم که باید همۀ لغات و گرامر جملۀ مبدأ را به کنار گذاشته و سعی کنیم مفهوم کلی یا محتوای پیام آن را آزادانه به زبان مقصد بیان کنیم. بدین معنی که اگر فرضاً جمله ای را از انگلیسی به فارسی برمی گردانیم، نباید بگذاریم جملۀ فارسی ما بر اساس قواعد زبان انگلیسی ساخته شود. مثلا اگر جملۀ (There is someone in the room) را اینطور ترجمه کنیم: (آنجا هست کسی در اتاق)، واضح است که جملۀ فارسی ما بر اساس قواعد زبان فارسی تنظیم نشده و بلکه تحت تأثیر لغات و قواعد زبان انگلیسی قرار گرفته است. و یا اگر در ترجمۀ جملۀ
    The plane continued its journey, arriving in Rome fifteen hours behind schedule.l

    بنویسیم: (هواپیما ادامه داد سفرش را و رسید به رم پانزده ساعت عقب تر از برنامه)، بازهم روشن است که ترجمۀ مان تحت الفظی است و گرامر فارسی را تابع گرامر انگلیسی کرده ایم. البته برای فهمیدن منظور نویسندۀ جملۀ انگلیسی می توانیم آن را کلمه به کلمه، عبارت به عبارت یا بند به بند به این شکل خام به فارسی ترجمه کنیم. ولی ترجمۀ تصحیح شده، ویرایش شده و نهایی ما باید جمله ای صحیح، سلیس، طبیعی و مأنوس باشد به طوری که هیچ خواننده یا شنونده ای متوجه نشود که جملۀ فارسی ما در واقع بر گردانی از یک جملۀ انگلیسی است.در غیر اینصورت، با ترجمه های نپخته یا نادرست، به تخریب زبان مقصد متهم خواهیم شد. زیرا با تعمیم دادن گرامر زبان مبدأ به زبان مقصد و یا با استعمال یک معادل نادرست، جمله ای غیر طبیعی و نامأنوس تولید می شود. جمله های نامأنوس فوق را با این ترجمه های زیبا، روان و سلیس مقایسه کنید: (کسی توی اتاق هست) یا (یک نفر در اتاق هست)، (هواپیما به پرواز خود ادامه داد و با 15 ساعت تأخیر در رم به زمین نشست).

    چه در ترجمه و چه در یادگیری زبان، ساختن جمله ای در زبان مقصد با پیروی از فرم (form) یا ظاهر ساختاری جملۀ مبدأ، پدیده ای است که در علم زبان شناسی به آن تداخل زبانی (linguistic interference) می گویند. تداخل زبانی در واقع همان تأثیر زبان مبدأ روی زبان مقصد است که خود بر دو گونه است: تأثیر زبانی مثبت و تأثیر زبانی منفی. تداخل مثبت باعث تسریع و تسهیل جمله سازی یا جمله بندی در زبان مقصد می شود. مثلا واژه هائی چون (park)، (hotel) و (radio) چون در فارسی نیز کاربرد دارند، لذا در تداخل زبانی نقش مثبتی ایفاء می کنند. اما در ترجمۀ جمله ای مانند: (I am going home) وقتی یک زبان آموز فارسی زبان می گوید: (من هستم در حال رفتن به خانه)، تداخل زبانی دارای نقش منفی است زیرا سازندۀ جملۀ فارسی نه تنها از ترتیب لغات جملۀ انگلیسی در فارسی استفاده نموده، بلکه (am) را نیز (هستم) ترجمه کرده که کاملا نپخته، نامأنوس و غیرطبیعی است، چرا که در فارسی محاوره ای از فعل کمکی (دارم) استفاده می کنیم: (من دارم به خانه می روم). همچنین در ترجمۀ جملۀ فارسی (بچه های شما از تابستان گذشته تا به حال اینجا هستند)، بعضی از دانشجویان زبان، ترجمۀ خود را بر مبنای گرامر فارسی تنظیم کرده و می نویسند:

    (Your children are here since last summer) حال آنکه باید بنویسند: (Your children have been here since last summer). زیرا همیشه هم معادل کلمۀ (هستند) فارسی در انگلیسی (are) نیست.

    دو نمونۀ دیگر از این نوع تداخل زبانی منفی استفاده کردن از کلمات (می شویم) و (خودش هم) توسط برخی آذری زبانهائی است که هنوز فرصت نکرده اند به همۀ مسائل و مطالب ریز در فراگیری زبان فارسی بپردازند. لذا مثلا در ترجمۀ جمله ای مانند: (بیز شهرین ایچینده اؤلاروخ) به جای اینکه بگویند: (ما در داخل شهر زندگی می کنیم یا ساکن داخل شهر هستیم)، می گویند: ( ما توی شهر می شویم)، زیرا در زبان آذری، یکی از معانی فعل (شدن)، (زندگی کردن یا ساکن بودن) است. همچنین در ترجمۀ جمله ای مثل (بو اؤغلان درس اوخویوپ اؤزوده پوللیدی) به جای اینکه بگویند: (این پسر تحصیلکرده است و پول هم دارد یا پسره هم باسواده هم پولدار)، می گویند: (این پسر تحصیلکرده است و خودش هم پولداراست)، زیرا در زبان آذری، یک از معانی واژۀ (اؤز- که یعنی خود)، (هم یا همچنین) است.

    گام یازدهم

    در موارد محدودی ممکن است بدون اینکه مترجم خواسته باشد معادل ترجمه ای خود را با پیروی از قواعد دستوری و یا طبق ترتیب لغات در جملۀ مبدأ بسازد، حاصل ترجمه اش خود به خود با متن اصلی یا همان جملۀ مبدأ دارای تناظر صوری (formal correspondence) باشد. تناظر صوری یعنی انطباق فرم بین یک ساختار از زبان مبدأ و معادل آن در زبان مقصد. مثلا واژۀ (companies) که یک اسم جمع است با واژۀ (شرکتها) دارای تناظر صوری است، زیرا علامت جمع در هر دو آنها به انتهای اسم افزوده شده است. و یا بین جمله های کوتاهی مانند (Go home) و (برو خانه)، (Turn right) و (بپیچ راست) و یا (Come here) و (بیا اینجا) تناظر صوری وجود دارد. اما بین جمله ای مانند (Reduce speed) و معادل فارسی آن (از سرعت خود بکاهید) انطباق کاملی وجود ندارد و لذا تناظر صوری بین آنها مختل شده است. در این حالت اگر چنانچه عمداً به برقراری تناظر صوری اصرار بورزیم، طبعا ب
تاریخ درج خبر:25 بهمن ,1394 9:19 ق.ظ

 

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

 
عبارت درون کادر

کلیه حقوق این سایت برای مرکز ترجمه STC محفوظ است