• L’OSPITE È COME IL PESCE DOPO TRE GIORNI PUZZA میهمان مثل ماهی است که بعد از سه روز بو می دهد
 
 

 
شعری از وِرونیکا توشنُوا
ترجمه از روسی به فارسی : ابوذر کردی 
اشاره : 
ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا (Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва ) شاعر معاصر روسیه متولد ۲۷ مارس ۱۹۱۱ و متوفی ۷ ژولای ۱۹۶۵ است . 
وی عضو اتحادیه ی نویسندگان شوروی (Союз писателей CCCP ) بود .
ورونیکا در دوران دبیرستان علاقه مند بود که در رشته ی زبان های خارجی و یا به تعبیری زبان شناسی تحصیل نماید اما والدین وی او را ترغیب کردند که پزشک شود ، لاجرم وی وارد مدرسه ی پزشکی لنینگراد شد و در سال ۱۹۳۵ به عنوان پزشک فارغ التحصیل شد . یک سال بعد پدر و مادر خویش را از دست داد ، فقدان والدین و عدم علاقه ی وی به رشته ی پزشکی ، ورونیکا را به عالم شعر و ادبیات کشاند . 
او در این سال با یک روانپزشک به نام جرج روزینسکی ازدواج نمود ، وی یک بار دیگر ازدواج کرد که این بار هم بسان بار اول به طلاق انجامید . 
ورونیکا اولین مجموعه شعر خویش را در سال ۱۹۴۴ و در خلال جنگ جهانی دوم منتشر ساخت . نام این مجموعه عبارت بود از ” کتاب اول ” (Первая книга ) ، اما عاشقانه های تحسین برانگیز ورونیکا در مجموعه شعر ” یادبود قلب” ( Память сердца) تجلی می یابد ، این مجموعه در سال ۱۹۵۸ به طبع رسیده است . 
دیگر مجموعه شعرهای وی عبارتند از :
 
گذرگاه (Пути-дороги ) – ۱۹۵۴
جاده ی کلوخور ( Дорога на Клухо) – ۱۹۵۶
باد دوم (Второе дыхание ) – ۱۹۶۱
شعرهای غنایی (Лирика ) – ۱۹۶۳ و ۱۹۶۹ 
صد ساعت شادی (Сто часов счастья ) – ۱۹۶۵ 
مجمومه ی اشعار (Стихи ) – ۱۹۶۹
ورونیکا در ۵۴ سالگی بر اثر سرطان در مسکو در گذشت . 
در ذیل شعری معروف از او را از روسی به فارسی ترجمه می کنیم :
 
Не отрекаются любя 
Не отрекаются любя. 
Ведь жизнь кончается не завтра. 
Я перестану ждать тебя, 
а ты придешь совсем внезапно. 
А ты придешь, когда темно, 
когда в стекло ударит вьюга, 
когда припомнишь, как давно 
не согревали мы друг друга. 
И так захочешь теплоты, 
не полюбившейся когда-то, 
что переждать не сможешь ты 
трех человек у автомата. 
И будет, как назло, ползти 
трамвай, метро, не знаю что там. 
И вьюга заметет пути 
на дальних подступах к воротам… 
А в доме будет грусть и тишь, 
хрип счетчика и шорох книжки, 
когда ты в двери постучишь, 
взбежав наверх без передышки. 
За это можно все отдать, 
и до того я в это верю, 
что трудно мне тебя не ждать, 
весь день не отходя от двери.
 
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست .
گرچه با پایان زندگی ،
فرداهایی جریان دارند . 
آنگاه که دیگر 
نمی توانم به انتظار تو بمانم ،
و تو ناگهان ، 
تمام عیار فرا می رسی .
و سرک می کشی به همه ی جاهای تاریک
آنجا که برشیشه ها بوران برف برخورد می کند 
آنجا که انتظاری یک ساله ، یک قرن می شود 
آنجا که من و دوستانم گرمایی نداریم 
و تو به دنبال حرارت می گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه ای نخواهم داشت 
چنین صبری برازنده ی تو نیست 
ما سه انسان ماشین زده ایم .
و باز خواهد ماند ، به رغم همه چیز ، 
می خزد میان تراموآ ، مترو 
و به چیزی دیگر و از قبل نمی اندیشد . 
و بوران در مسیر رفت و برگشت 
به شیشه ها اصابت می کند 
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می آیند . 
و برای خانه ای که دیگر 
غمگین و ساکت خواهد ماند 
و سروصداها 
و سروصداهای کتاب ها از شمار می افتند 
جایی که تو پشت درب آن
شکوه هایت را شروع می کنی 
از سیر تا پیاز می گویی و 
فرصتی به من نخواهی داد 
و برای این ممکن است 
همه چیز را از دست بدهی 
و قبل از همه ی آن ها 
من را و همه ی باور ها را 
و دیگر دشوار است برای من 
که تو شکیبایی نداری 
و همه ی روز ها
از لابه لای در عزیمت می کنند .
 
مرکز ترجمه STC
www.stctranslation.ir
تاریخ درج خبر:3 بهمن ,1395 9:01 ق.ظ

 

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

 
عبارت درون کادر

کلیه حقوق این سایت برای مرکز ترجمه STC محفوظ است