|
- L’OSPITE È COME IL PESCE DOPO TRE GIORNI PUZZA میهمان مثل ماهی است که بعد از سه روز بو می دهد
|
|
|
|
|
|
|
|
|
در قرن معاصر نیز از این نوع ادبای سنتگرا بسیار بودهاند كه همچون گزمه در نیمهشب زبان فارسی در ناتینگهام پرسه میزنند تا پای رابین هود به قصر جان، برادر ریچارد شیردل، نرسد. غرض از این مطلب پاسخ به تمام موارد مطروحه در این زمینه نیست. آنچه باعث شد تا دست به نوشتن این مطلب ببرم، زمزمهها و گلایههایی از موضع بالایی است كه هر از چند گاهی در وبلاگها و حتی بعضی روزنامهها مطرح میشود.
حالا دیگر مد شده كه هر كس كتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی را دستش بگیرد و با اشاره به نكاتی از آن كتاب، به پایبندیاش به اصول استاد فخر بفروشد و دیگران را از عصیان علیه زبان مادری برحذر دارد.
فكر میكنم یك مثال میتواند بحث را ملموستر كند. یكی از نكاتی كه این روزها بسیار به آن پرداخته میشود، كلمه «توسط» است. یادداشتهای كوتاه در اینترنت درباره غلط بودن كاربرد كلمه مادرمرده «توسط» به عرصهای برای عرضاندام و اظهار وجود تبدیل شده است. این یادداشتها اگرچه جملههای به ظاهر متفاوتی دارند، اما ساختارشان فرق چندانی با هم ندارد. نقل چند جمله از «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی ترجیعبند این یادداشتهاست.
علت غلط بودن «توسط»؟ لابد چون استادی مثل نجفی گفته و دلیلی برایش ارائه كرده، نباید در آن تردید كرد. ابوالحسن نجفی چهره قابل ستایشی در عرصه زبان و ادب فارسی است، اما این دلیل نمیشود كه او و كتابش را توامان مبدا و مقصد زبان فارسی بدانیم. نجفی میگوید كه كاربرد «توسط» در جملات مجهول، تحتتاثیر ترجمه زبانهای خارجی رایج شده است و سپس توضیح میدهد كه چرا «نباید» در زبان فارسی از آن استفاده كرد. مشكل همین باید و نبایدهاست. آقای نجفی حق داشته كه از نگاه خودش برای دستور زبان فارسی محدودهای تعیین كند، اما مضحك است كه با تعطیلكردن نهاد عقل، «غلط ننویسیم» را توضیحالمسائل تلقی كنیم و هر آنچه را كه مغایر با آن است، مطلقاً «غلط» بشماریم.
برگردیم به كلمه «توسط». بله، درست است، این كلمه همیشه در زبان فارسی بوده، اما كاركرد جدیدش را از زبانهای خارجی گرفته است. خب، كه چی؟ آیا صرف اینكه از ساختار یك نوع جمله در زبان خارجی استفاده شود، باید یكسره ردش كرد؟ اتفاقاً باید خوشحال باشیم كه در این مراوده با زبانهای دیگر زبان فارسی گسترده میشود. وقتی میشود جمله را به زبان فارسی، اما با ساختاری برگرفته از زبان دیگر بنویسیم و به راحتی خوانده شود، چه اشكالی دارد؟ در جمله: «كتاب... توسط ناشر... منتشر شد.» چه اشكال نگارشی و مفهومی وجود دارد و چه اختلالی در خوانش ایجاد میكند؟ درست است كه میتوان این جمله را به صورت «ناشر... كتاب... را منتشر كرد.» نوشت، اما دقت كنیم، «میتوان» نه اینكه «باید» اینگونه نوشت. این دو ساختار میتوانند در كنار هم زندگی كنند. در نتیجه به اندوخته زبان فارسی افزوده میشود.
مدرنیته چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان، با شتابی كمنظیر بر همهچیز و ازجمله زبان تاثیر میگذارد. مثلا چه كسی فكر میكرد نرمافزاری به نام فتوشاپ در زبان انگلیسی به فعل تبدیل شود، همینطور موتور جستجوی گوگل؟ حالا انگلیسیزبانان از گوگل كردن اطلاعات مورد نیاز و از فتوشاپكردن تصاویر حرف میزنند.
نكته عجیب اینكه بسیاری از قائلان به عدم دستبردن در ساختار رسمی زبان، در عرصه فرهنگ و هنر و فلسفه به نسبیبودن اعتقاد دارند و بهشدت به بنیادگرایی در ساحت عقل معترضند؛ اما وقتی پای زبان پیش كشیده میشود، در نهایت انسداد و انجماد فكری عمل میكنند.
چندی پیش در جلسه نقد و بررسی یك مجموعه شعر، یكی از منتقدان بحث را به آنچه خود «اشتباه بزرگ میرباقری در مختارنامه» مینامید، كشاند. از نظر او میرباقری با استفاده از عبارت «سخن كردن» مرتكب اشتباه فاحشی شده. هم او معتقد بود سالهاست نویسندگان ما «به سخره گرفتن» را به «اشتباه» به معنای «تمسخركردن» بهكار میبرند، چراكه به گفته او «به سخره گرفتن» در فرهنگ دهخدا به معنای «بیگاری كشیدن» است. من از كلمه «سخنكردن» خوشم نیامد، اما دلیلی نمیبینم كه كارگردانی مثل میرباقری را بهخاطر تلاش برای ساختن یك مصدر جعلی «گناهكار» بدانم. در مورد «به سخره گرفتن» هم بازگشت به معنایی كه در لغتنامه دهخدا آمده، بیشتر شبیه شوخی است، دقیقاً برعكس شاید بهتر باشد لغتنامهنویسان بعدی، معنای مصطلح «به سخره گرفتن» را به آن اضافه كنند، نه اینكه كاربران میلیونی زبان را تحت فشار قرار دهند كه نباید از این عبارت استفاده كنند.
زبان، پدیدهای سیال است و بسیار پیچیده. زبان متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی دستخوش تغییر میشود كه با اندكی تحقیق در هویت زبان در تاریخ میتوان پی برد این تغییرات، طبیعی و جزئی از ذات زبان است. زبانی كه تغییر نكند، پیش نمیرود. عدم تغییر زبان به معنای انسداد در امر تفكر است. چراكه انسان با كلمات، با زبان فكر میكند و درباره چیستی هستی میاندیشد.
مخلص كلام اینكه زبان فارسی نیازی به پلیس ندارد و هیچكس نمیتواند برایش «باید» و «نباید» تعیین كند. زبان فارسی میراثی است كه برای تكتك ما باقی مانده. بنابراین همچنان كه استاد میرجلالالدین كزازی حق دارد، بخشی از زبان را متعلق به خود بداند و دیگران را از بهكار بردن كلمات «ناسره» بر حذر دارد؛ شاعران، نویسندگان و حتی كلیت جامعه هم بهعنوان دیگر صاحبان زبان از این حق برخوردار هستند كه با زبان مادریشان مراوده داشته باشند. زبان فارسی، تاریخی پرجنب و جوش دارد كه رخدادهایی همچون حمله مغولها را هم تجربه كرده است. در آن قرنها نه شورای گسترش زبان فارسی وجود داشت كه برای كلمات فرنگی معادلهای عجیب پیشنهاد كند و نه پلیسهای زبانی كه كتاب «غلط ننویسیم» را علم میكنند. زبان فقط یك وسیله برای ارتباط نیست. زبان ابزار اندیشه هم نیست. زبان در اندیشه تنیده شده است. از یاد نبریم كه انجماد زبان، انسداد فكری را به همراه دارد.
مرکز ترجمه STC
|
|
تاریخ درج خبر:10 خرداد ,1395 11:35 ق.ظ |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|