«ایناهش، اینم یکی دیگه، آوردیش خونه و ولش کردی رفتی.»
شوهر نینا این جمله را معمولاً وقتی یک بوته گل کلم پلاسیده و زرد در گوشه و کنار یخچال پیدا میکرد میگفت. گل کلم را با دو انگشت دور از خودش نگه میداشت و صورت زیبایش را طوری کج و کوله میکرد که انگار بوی بدی میداد.
نینا سرخ میشد. گل کلم را از دست او میگرفت، توی سطلِ آشغال میانداخت و عذر میخواست که چون همه هفته گرفتار بوده وقت نکرده غذا بپزد.
نینا در منهتن کار میکرد و وقتی ساعت هفت و نیم یا هشت به خانه میرسید آنقدر خسته بود که فقظ میتوانست برای شوهرش و خودش ساندویچ درست کند یا پودینگ گوشت آماده طبخی را که از فروشگاهِ روسی خریده بود گرم کند....
ترجمه - ترجمه کنگان - دارالترجمه کنگان - موسسه ترجمه کنگان - مرکز ترجمه کنگان - ترجمه آنلاین کنگان - کنگان ترجمه - ترجمه دانشجویی کنگان - ترجمه دانشگاهی کنگان - دانشگاه کنگان - ترجمه نامه اداری کنگان - ترجمه چکیده کنگان - شهرستان کنگان - ترجمه مقالات مهندسین کنگان - ترجمه مقالات تخصصی کنگان
|