ترجمه و معنی قاعدة در فرهنگ لغت عربی-فارسی المعانی
قاعدة :
قاعدة : پايه , مبنا , پايگاه , اساس , ماخذ , زمينه , بنيان , بنياد , ديکته کردن , با صداي بلند خواندن , امر کردن , قاعده , دستور , حکم , بربست , قانون , فرمانروايي , حکومت کردن , اداره کردن , حکم کردن , گونيا
قاعدة :
پايگاه ، قاعده ، قانون ، اساس ، پايه ، مبنا ، بنيان ، الگو ، نمونه ، سبك ، شيوه ، مدل ، متد
قاعِدَةُ أمامية:
پايگاه اول ، خط مقدم
قاعِدَةُ بحرية:
پايگاه دريايي
قاعِدَةُ جوية:
پايگاه هوايي
قاعِدَةُ عسكرية:
پايگاه نظامي
قاعِدَة :
قاعِدَة : ج قَوَاعِد : مؤنث ( الْقَاعِد ) است
- ( ع ج ): قاعده رياضى كه در عبارت جبر خلاصه مى شود و نيز به آن دستور و قانون گويند
- ( ك ): موادى تركيب شده در علم شيمى است ، به واژه ( الأسَاس ) مراجعه شود
- ( اع ): مركز عمليات جنگى ، ستاد نيروهاى سه گانه ارتش ( زمينى ، هوائى ، دريائى )
- فى الاصْطلاح : و در اصطلاح بر اصل و قانون و ضابطه دلالت كند و امرى كلى باشد
- عِندَ الكُتّاب : و در اصطلاح نويسندگان نمونه آموزش خط و نوشتن است
- مِنَ الْبَيْت : اساس و پى خانه است
- مِنَ الْهَودَج : چوب هودج است
- مِنَ الْبِلاد : بزرگترين شهر كشور ، پايتخت ؛ « قاعدة التمثال »: پايه مجسّمه ؛ « قَاعِدَةُ الطَّائِرَات »: باند هواپيما ، زمين پرواز .
قاعِدَةُ لإطلاق الصواريخ:
پايگاه موشكي ، پايگاه پرتاب موشك ، سكوي پرتاب موشك
مرکز ترجمه STC
|